کسی را مدتیست دورادور در اینستاگرام میشناسی و او تو را نمیشناسد. و چندباری اتفاقی اینور و آنور دیدیاش، حالا امروز عصر فهمیدهای در خانهی پدری تو ساکن است! در خانهای که تو چهل و چند سال در آن نفس کشیدهای دارد نفس میکشد. دلم میخواهد بروم و ازو سوالاتی بکنم. اینکه: هنوز هم یاکریمها میآیند و روی حباب چراغ حیاط لانه میکنند؟ هنوز آن میخ طویله و طناب بریده با هزار گره به دیوار حیاط است؟ هنوز هم گربهها در پشتبام آشپزخانه بچه میزایند؟ زنگ درِ خانه که با هر فشار آهنگش عوض میشد هنوز رو به راه است؟ هیچ از آن پنجرهی پاگرد سرک میکشند؟ هنوز ظهرها آفتاب تا ته اتاق رو به بهارخواب سینهخیز میرود؟... اصلا ... اینکه صداهایی در خانه نمیشوند؟! صدای خنده و هیجان دخترکی که از پلهها مثل فشنگ پایین میدود و میرود در آشپزخانه و قایم میشود؟, ...ادامه مطلب
«ناتانائیل، از انتظارها برایت سخن خواهم گفت. دشت و هامون را از پس تابستان دیدهام که چگونه در انتظار به سر میبرد؛ در انتظار اندکی باران» . مائدههای زمینی/ دفتر سوم/ ترجمهی پرویز داریوش و جلال آل احمد . اگرچه : فضولی میکنم در انتظارِ مهر تابانش گرفتم پرده بردارد، کجا تاب است شبنم را بیدل,ناتانائیل,ناتانائیل آندره ژید,ناتانائیل رهام,ناتانائیل مائده های زمینی,ناتانائیل یعنی,معنی ناتانائیل,شعر ناتانائیل,ناتانائیل کلاین,عکس ناتانائیل ...ادامه مطلب