کسی را مدتیست دورادور در اینستاگرام میشناسی و او تو را نمیشناسد. و چندباری اتفاقی اینور و آنور دیدیاش، حالا امروز عصر فهمیدهای در خانهی پدری تو ساکن است! در خانهای که تو چهل و چند سال در آن نفس کشیدهای دارد نفس میکشد. دلم میخواهد بروم و ازو سوالاتی بکنم. اینکه: هنوز هم یاکریمها میآیند و روی حباب چراغ حیاط لانه میکنند؟ هنوز آن میخ طویله و طناب بریده با هزار گره به دیوار حیاط است؟ هنوز هم گربهها در پشتبام آشپزخانه بچه میزایند؟ زنگ درِ خانه که با هر فشار آهنگش عوض میشد هنوز رو به راه است؟ هیچ از آن پنجرهی پاگرد سرک میکشند؟ هنوز ظهرها آفتاب تا ته اتاق رو به بهارخواب سینهخیز میرود؟... اصلا ... اینکه صداهایی در خانه نمیشوند؟! صدای خنده و هیجان دخترکی که از پلهها مثل فشنگ پایین میدود و میرود در آشپزخانه و قایم میشود؟, ...ادامه مطلب
. راحله - کجا رفتی؟ چه دیدی؟ بگو عبدالله. حقیقت را چگونه یافتی؟ عبد الله - من حقیقت را در زنجیر دیدم. من حقیقت را پاره پاره بر خاک دیدم. من حقیقت را بر سر نیزه دیدم. من حقیقت را... . فیلم روز واقعه :: و اسفا که هنوزاهنوز حقیقت در زنجیر، حقیقت پاره پاره بر خاک، حقیقت بر سر نیزه است! ,حقیقت خاموش,حقیقت وحدت در دین,حقیقت و زیبایی pdf,حقیقت وزیبایی بابک احمدی,حقیقت زندگی,حقیقت تلخ,حقیقت حصین,حقیقت چیست,حقیقت جو,حقیقت های زندگی ...ادامه مطلب