. «فرزند عزیز مکرمم را زحمتافزا میشود که مرادخانبیک در حقیقت نوکر قدیمی ماست و بسیار کارآمد است و از قوهی او هر چیزی برمیآید و لیکن چون ما جایی نداریم که او را در کار داشته باشیم و چشم هم نداریم که بجایی دیگر برود و اما چون در حقیقت چشم به,مادرانه ...ادامه مطلب
بعد از سالها امروز دوباره فیلم «درخت گلابی» مهرجویی رو نگاه کردم... و میم و محمود و اون باغ. . محمود - دوازده سال دارم و دوازده هزار بار بیش از وسعت قلب و روح کوچکم عاشقم، گیجم، خوابم، خشکم، دست و پا چلفتی و مغشوش و مبهوتم. خودم نیستم، خود همیشگیام، الکی میخندم، از آن خندههای شل و بیمایه و خنکی که دل آدم بزرگها را آشوب میکند. زشت و دراز و لقلقیام... خوشبختِ خوشبختم :: و این جملهی آخر رو چقدر خوب میفهمم. خوشبختی روزهای دوازده سالگی رو... و فکر میکنم چرا تابحال داستان کوتاه درخت گلابی گل ترقی رو نخوندم . در صحنهای، میمچه در حال شعر گفتن: اگر ی,میم مثل مادر,میم تیم,میم مثل مادر آهنگ,میم مارکت,میم مثل مادر فیلم کامل,مریم رسولی,میم دارو,میم مثل مریم,میم مثل مادر دانلود,میم مثل مرد ...ادامه مطلب
... چهارپارهای برای دومین سالروز رفتن مادرم از خانه . تا که جوراب و کفش پا میکرد میدویدیم، مضطرب، پُرسان که کجا؟... زیر لب چنین میگفت: خسته از دستتان شدم، ای امان! . از غم ِ رفتن و نیامدنش مجتبی ناله بود و حالش بد گریه میکرد که: غلط کردم! اشک میریخت که: نرو... باشد؟ . چادرش را به قهر سر میکرد اخم کرده به سمتِ در میرفت از درِ خانه تا ته کوچه بینگاهی به پشتِ سر میرفت . میدوید و نرو نرو میگفت مجتبی نادم از خطاکاری من که تنها نگاه میکردم منتظر تا که: مثلِ هر باری- رفته بهر خرید سبزی و نان از سر کوچه باز هم مادر تا به روی خودش نیاوَرَد او زود با خنده می, ...ادامه مطلب