ما ساکن جنوبِ خط بودیم و به ساکنین شمالِ خط، «پشتخطی»ها میگفتیم. و جالب است آنها نیز ما را پشت خطی مینامیدند!
من بزرگشدهٔ حوالی خطم. با خط خاطرهها دارم. تا بود دیوار خراب شدهاش محل بندبازیهای پسرها بود یک بار هم یک تصادف یادم است. شنیدیم قطارش دخترکی را زیر گرفته. گاهی میرفتیم لب خط. گاهی از خط رد میشدیم. سال پنجم دبستان میرفتم مدرسه خزانه، آنوقت تا ظهر پشت خطی بودم!
هیاتهای پشت خط، کوچههای تنگ و باریک و خانههای هفدهمتری! پشت خط، آدمها و بچههای پشت خط.
«راه آهن تهران- تبریز» برای ما و هممحلهاییها معروف بود به «خط». حاشیه خط، جولانگاه پسرهای محل بود. بعضیشان میخ میگذاشتند روی خط، قطار رد بشود شمشیرش کند!
خط، راست میبردت چهل و پنج متری زرند. نزدیک خیابانی که خاله در آن خانه داشت. در ایستگاه حسینیِ تولید دارو. بعد کلی پز میدادیم که بلدیم راست برویم خانهٔ خالهمان. از روی خط، امامزاده حسن هم میرفتیم. به آن فضای سبز پشت حرم که روزگاری قبرستان بوده راهمان میداد. خط یکبار هم من را برد سر جلسهٔ امتحان نهایی پنجم ابتدایی. سر از یک مدرسهای درآوردم که به نظرم خیلی بهتر و بزرگتر از مدرسه خودمان بود. اصلا خط آدم را جاهای خوب خوب میبُرد! همیشه میگفتم خط را بگیرم بروم میرسم تبریز یعنی؟
وقتی قطار میرسید به محلهمان و سرعتش کم میشد، آدمهای توی قطار را میدیدیم. به نظرم خوشحال و عجیب بودند.
قطارهای خط، نیمهشبانه بیدارمان میکردند و ما به زلزله کوچک چند ریشتریاش عادت داشتیم. چیز دیگری هم که ازین خط بسیار دوست داشتم اتاقک نُقلی نگهبانش بود.
.
خیلی سال بعد مسافر تبریز شدیم برای رفتن به پایگاه هوایی تبریز و دیدار برادرم و خانوادهاش. و این بار ما مسافر قطارهای خط شدیم. با شهلا و مجتبی هم قرار گذاشتیم که بیایند لب خط و برای ما دست تکان بدهند! محلهمان چقدر از داخل قطار کوچک بود و گذرا!
.
حالا چند سالیست خط را برداشتهاند بردهاند زیرزمین! جای خالیاش بلاتکلیف مانده. اینروزها هم دور شدم از جای خالی خط. خط، بیما شده و ما بیخط!
.
مینا / دی ماه ۹۳
::
توضیح:
یکی از خاطرهبازیهایی که دیماه ۹۳ اینجا منتشر شده بود و با مجموع نوشتههای سال ۹۳ از خاطرهٔ بلاگفا پاک شد.
برچسب : نویسنده : ishekoofaeee بازدید : 49