. شاید باورتان نشود، اما راستش من در صفهای زیادی ایستادم. در همان روزگار نوجوانی و جوانی. صف نفت. صف نان. صف گوشت. صف اتوبوسهای دو طبقه در روزهای سرد دههٔ شصت. از شما چه پنهان صف آب در روزهای بیآبی! , ...ادامه مطلب
. با من درآویخت غم! اینک، پا به ماهِ آن تن به تن شدنام! این دلمهبسته خون ِ جگر این پارهزخمِ سینه را.مینا + نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۷/۲۶ساعت   توسط مینا | , ...ادامه مطلب
سفرنامهی «محدثه جلیلوند» و روایتش از سفر به سوریه، در مجله ادبی «الفیا» خواندنیست. ,سفرنامه ...ادامه مطلب
آرام و خستهای و بیشتاب میروی باری ز هرچه رنگ و ریا چشم بستهای.چشم جهان به خواب و تو بر آب میروی! مینا برای زیبای خفتهی #روهینگیا یی، کودکی که بر آب میرفت... + نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۶/۱۶ساعت   توسط مینا | ,جهان,خواب ...ادامه مطلب
... از یافتههای امروز من در فضای مجازی، این صفحه به نام «شادی» در بلاگاسپات است. خانمی است ایرانی از اهالی کانادا که خوب مینویسد. از روزمرهاش، از وطن جدیدش، از شغل و تخصصش. به خواندنش میارزد . «خرید که تمام میشود میرویم حوض آب بازی داون تاون. حوض را خانوادهی پسری که در یازده سالگی مرده به ی, ...ادامه مطلب
گیسوی فروهشتهی تاریکِ بلندبیماهترین صورت قیرینهی شب! غمشنبه چرا در پی غمشنبه شدهستکی میشود آی... وقت آدینهی شب؟ آن رود ستارههات کو کودکیام؟آن جاری زرینه و سیمینهی شب از تیرهی خوابِ روزگاران بپریمکوتاه نمیشود چرا چینهی شب؟.مینا/96 , ...ادامه مطلب
. گاهی باید به آنهایی که ازشان قطع امید کردهایم دوباره نگاهی بیندازیم شاید بشود دوباره در آغوششان کشید!.کتابها در خانهی ما، بعضی ترفیع میگیرند و برصدر مینشینند! بعضی تغییر رتبه و جایگاه میدهند یا بازنشسته یا تصفیه میشوند!دیروز رفتم سراغ آنهایی که داخل کمد، منتظرخدمتند! یعنی یا در انتظار کتابفروشی , ...ادامه مطلب
. امروز کتاب لولیتا را از تلگرم خانم اکرم پدرامنیا (مترجمی که ترجمهاش را پیشتر در سایت دوشنبه منتشر کرده بود) دانلود کردم.فقط کاش قبل از خواندن کتاب فیلمش را ندیده بودم!سلطنت باشکوه کلمه کجا و تصویر کجا!تا زمانی که تصویر در ذهن تو حک نشده هزاران تصویر برای تو و با توست. چون داستان یوسف و زلیخا که, ...ادامه مطلب
توی سینهش، جان، جان، جان ... . ترانهی آفتابکاران جنگل / شعر از : سعید سلطانپور بشنوید + نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۲/۲۶ساعت   توسط مینا | , ...ادامه مطلب
آیا مشتری بیشتر از توتفرنگی و خیار و تخممرغ، استرابری میخواهد و کیوکمبر و اگز؟! یا برای شیک ِپیچ بیشتر پول میدهد تا یخنوش هلویی؟ :: یعنی به نظرتون این آب میوهای که از پرتقال و نارنگی و لیموشیرین و نارنج و گریپ فروت توی خونه درست میکنم چی بذارم اسمشو؟ کمپلکسجویس خوبه؟! وقتی سبک زندگی میشود لایف استایل , ...ادامه مطلب
سفر آمریکای جلال را که هدیهی دوستی است، جَستهگریخته میخوانم. مثل سفرِ روس، انگار میکنم جلال لابلای نثرش نشسته است و به من با سری کج و چشمانی نافذ و خندهای صریح نگاه میکند. همانطور که سیمین گفته درین نوشتهاش نیز تلگرافي، حساس، دقيق، تيزبين، خشمگين، افراطي، خشن، صريح، صميمي، منزهطلب و حادثهآفرين است... و مثل زندگیاش ميان سياست و ادب، ايمان و كفر، اعتقاد مطلق و بیاعتقادی در جدال است... . جلال در این سفر و حتی قبل از رسیدن به آمریکا در پاریس مدام به سینما رفته و فیلم دیده و حتی در راه -در کشتی- هم. و نقدهایی کوتاه و با شتاب برای هر کدام در سفرنامهاش نوشته و ظاهرا بدش نمیآمده نقدها را طول و تفصیل بدهد و منتشر کند. روی دیگری از جلال. و تو فکر کن با همان زبان و قلم جلالیاش نقدها را نوشته! حالا وسوسهام کرده فیلمها را ببینم. سکوتِ برگمان و آلفاویلِ گدار و صحرای سرخ آنتونیونی و ... امان از جلال! ,سفر آمریکا,سفر آمریکایی ها به ایران,سفر آمریکا جلال آل احمد ...ادامه مطلب
کسی را مدتیست دورادور در اینستاگرام میشناسی و او تو را نمیشناسد. و چندباری اتفاقی اینور و آنور دیدیاش، حالا امروز عصر فهمیدهای در خانهی پدری تو ساکن است! در خانهای که تو چهل و چند سال در آن نفس کشیدهای دارد نفس میکشد. دلم میخواهد بروم و ازو سوالاتی بکنم. اینکه: هنوز هم یاکریمها میآیند و روی حباب چراغ حیاط لانه میکنند؟ هنوز آن میخ طویله و طناب بریده با هزار گره به دیوار حیاط است؟ هنوز هم گربهها در پشتبام آشپزخانه بچه میزایند؟ زنگ درِ خانه که با هر فشار آهنگش عوض میشد هنوز رو به راه است؟ هیچ از آن پنجرهی پاگرد سرک میکشند؟ هنوز ظهرها آفتاب تا ته اتاق رو به بهارخواب سینهخیز میرود؟... اصلا ... اینکه صداهایی در خانه نمیشوند؟! صدای خنده و هیجان دخترکی که از پلهها مثل فشنگ پایین میدود و میرود در آشپزخانه و قایم میشود؟, ...ادامه مطلب
. برای بیشترِ مُرغان دریایی، آنچه اهمیت دارد، به چنگ آوردنِ طعمه است، نه پَرواز. حال آنکه برای جاناتان مهم پرواز بود نه به چنگ آوردن طعمه! جاناتان بیش از هر چیزی، عاشق پرواز کردن بود... . جاناتان، مرغ دریایی / ریچارد باخ . امروز با دیدن این کتابها روی میز صدرا که دارن دونه دونه خونده میشن، یاد جاناتان افتادم. لابد صدرا هم یه جاناتانه! بیش از هر چیزی دیگه به پرواز فکر میکنه. گاهی فکر میکنم عین یه درویش به دنیا و ظواهرش چندان اهمیت نمیده مگر اونوقتی که بهش وقت بده هر پولی دستش میاد کتاب بخره و کتاب بخونه! ,متي ما تلقى من تهوي دع الدنيا واهملها,معني متي ما تلقى من تهوي دع الدنيا واهملها,معنی متي ما تلق من تهوي دع الدنيا و اهملها ...ادامه مطلب
. همین است روز ِ بلند ِ جهنم همین بیتوییها پس از هم! . مینا / 93,فی بعدها عذاب ...ادامه مطلب
. عصر گذشته / رها در حال اجرای «رادیوتئاتر» مقابل داوران جشنواره استانی «قامت دوست» / کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان . امیدوارم برگزیده بشه. این دو سه ماهه کلی زحمت کشیده. کلی راه از خونه تا مرکز شماره بیست و پنج تنهایی رفته و دیروقت برگشته... ,رها اعتمادی,رهام,رها,رهایی,رهام داتک,رها رها رها من,رهام سعيد,رهام الرشيدي,رهایی از زندان ذهن,رهاب النخاريب ...ادامه مطلب