سیام آگوست روز ناپدیدشدگان نامگذاری شده است.
تا میگویند ناپدید شده من به یاد پسرک گمشدهی بدری خانم میافتم، فامیل دور مادر در اراک. پسرش، روزهای تلاطم و شلوغیهای انقلاب بعد از اتمام تحصیل از خارج برمیگردد و همانروزها با برادرش سر پیچشمیران قرار میگذارد و به خالهاش در تهران میگوید ظهر برمیگردد. اما نه به برادر میرسد نه به خانه برمیگردد. میرود که میرود! پرس و جو کردند و پرس و جو کردند و ... تا اینکه گفتند شاید در شلوغیها اتفاقی کشته شده و به صورت گمنام دفن شده.
مادرم میگفت بدری خانم گفته بعد از سی و اندی سال هنوز هر صدای زنگی مرا از جا میپراند. بدری خانم دو سه سال پیش به رحمت خدا رفت. مادر هم رفت...
من اما هنوز منتظرم! گویی میراثدار بغض بدری خانمم.
میاندیشم داغ ازبین نمیرود. داغ از یک مادر به مادر دیگر منتقل میشود...
هوای خوش شکوفایی...