هوای خوش شکوفایی

متن مرتبط با «تپیدن و نرسیدن چه عالمی دارد» در سایت هوای خوش شکوفایی نوشته شده است

صبورِ تندجوش!

  •  .راستش این نامهٔ دلبرانهٔ پُر از متناقض‌نمای بی‌شیله‌پیلهٔ صادقانه، مرا به یاد همهٔ عاشقانه‌های پر از تصاویرِ پارادوکسی (به قول استاد شفیعی) می‌اندازد. به یاد: ازین باد ار مدد خواهی چراغِ دل برافروزی...از این معشوقهٔ دلبرِ متناقضِ نازنین.::از ۲۹ نامهٔ دکتر شریعتی به همسرش     , ...ادامه مطلب

  • آنم آرزوست

  • .«احمدبن رافع را با عبدالجبّار خوجانی دوستی‌ بود سخت، بی‌ممالحتی و ملاقاتی که در میان ایشان بوَد اما به مناسبتِ فضل، دوستی داشتندی با یکدیگر به مکاتبت»بخشی از حکایتی خواندنی از قابوسنامهممالحت: هم‌سُفرگی، نان و نمک خوردن::عجبا از آن دوستی بی‌ممالحت و ملاقات، آن هم از نوع سختش!آنم آرزوست!.., ...ادامه مطلب

  • رادیومرز

  • . هیچگاه به مهاجرت فکر نکرده‌ام. خودم را خوب می‌شناسم. آدمی نیستم که دوری از خانه را تاب بیاورم. دختر خانه‌ام! خوب یا بد. روایتهایی که «مرضیه رسولی» به تازگی در «رادیو مرز» برایمان تدارک میبیند شنیدنی است. در پادکست شماره شش با کسانی صحبت کرده که مهاجرت معکوس کرده‌اند و بعد از مهاجرت به ایران بازگشته‌اند. دعوتتان میکنم شما هم این پادکست‌ها را بشنوید.  , ...ادامه مطلب

  • نوموفوبیا!

  •   من لابد این فوبیا را ندارم. خوشبختانه. علیرغم همهٔ انواع فوبیایی که دارم!چون اغلب موبایلم را در خانه جا می‌گذارم و هراس و استرسی بابتش ندارم..واژهٔ جدید سال ۲۰۱۸ در دیکشنری کمبریج: «نوموفوبیا» که از, ...ادامه مطلب

  • سوییت اسپات

  • . با خواندن این مطلبِ آقای عطار، به یاد آلفردو افتادم برای توتو. توتوی فیلم سینما پارادیزو. کاش همه یک آلفردو داشتند. یک آپاراتچی برای سالواتوره.  یا به قول آقای عطار یک بستنی‌فروش برای هدایت. یک سوییت اسپات. یک نقطهٔ مطلوب. این مطلب فهیم عطار، سوییت اسپات امروز من بود! بخوانیدش لطفا., ...ادامه مطلب

  • امید مرموز!

  • . عاشق امیدهای مرموزم. صبح خفته‌ای. دریای بی‌نشانی. غوغای دوری. گنج‌ در ویرانه‌ای. بهاری در راه. لاله‌ای چنبره‌ زده در خاکی تیره... ::راست در صُلبِ غولِ ظلمت و یأسنطفه‌ای از امیدِ مرموزی‌ست خفته در ز, ...ادامه مطلب

  • دوستان قدیمی

  •  .این بخش از «زمین انسانها» نوشتهٔ اگزوپری چقدر راوی حال اینروزهای من است. همین روزها که به شهلا گفتم دلم رفیق قدیمی میخواهد. از آنها که در فیلمها می‌بینم! از آنها که دغدغه‌ام را داشته باشد که سرش گرم, ...ادامه مطلب

  • جشنواره!

  • .در تمام مدت اکران فیلم، یک زن و شوهر، بیجا و بی‌پروا و به طرز بی‌نمکی می‌خندیدند. من و سحر هربار با تعجب بهم‌ نگاه میکردیم، با علامت سوالی در چشمهایمان وسط تاریکی. عجیب به نظر میآمد خندیدن به تمام وض, ...ادامه مطلب

  • ای روزگار گرگ‌دل، افغان ز دست تو

  • . دو سه سال پیش در اراک، در یک گروه دوازده سیزده نفره «مافیا» یا همین گرگ‌بازی را بازی کردم. راستش حوصلهٔ کل‌کل کردنهای جدی‌‌اش را نداشتم. خنده‌ام میگرفت. مگر میشود شوخی‌شوخی جدی بود؟.شاید چکیده‌ی ف, ...ادامه مطلب

  • بهرام سبزی‌فروش

  • . شاید باورتان نشود، اما راستش من در صفهای زیادی ایستادم. در همان روزگار نوجوانی و جوانی. صف نفت. صف نان. صف گوشت. صف اتوبوسهای دو طبقه در روزهای سرد دههٔ شصت. از شما چه پنهان صف آب در روزهای بی‌آبی! , ...ادامه مطلب

  • قرار نیست که با شعر قهقهه بزنیم / پیام‌ توست که می‌گفت شاد و زیبا طنز

  • . شاعر عزیز و نجیب و طنازمان، ابوالفضل زرویی نصرآباد درگذشت...او که کیومرث صابری فومنی در سال ۷۱ در موردش گفته بود:‌ یکی از مشهورترین طنزنویسان امروز ما فقط ۲۳ سال دارد! چراغ‌ها دارند روشن می‌شوند.ح, ...ادامه مطلب

  • باز هم صدای زنگ و بغض تلخ صبحگاه

  • . دیروز دومین‌بار بود که برای تشییع عزیزی به حوزه هنری رفتم. اول بار برای تشییع سیدمرتضی آوینی بود در سال ۷۲.:: در کانال ناخواناخوانی نوشته:این شعر را ابوالفضل زرویی نصرآباد یازده‌سال پیش در بدرقۀ زند, ...ادامه مطلب

  • یارِ کبوترباز!

  • . اُنس تو با کبوتر است همهننگری از هوس به چاکرِ خویشهم به‌ساعت بر تو بازآیدهر کبوتر که رانی از برِ خویشرفتن و آمدن به‌نزد رهیچون نیاموزی از کبوتر خویش؟ (مسعود_سعد_سلمان. دیوان: مقطعات. به‌تصحیح رشید یاسمی. تهران: امیرکبیر، ١٣۶٢، چ ٢، ص ۶۴٣) ::خوشه‌چینی من از کانال تازه‌یافتهٔ «خوشه‌ای نگین»یاد همهٔ کبوترباز ,هایی که روزهای کودکی میشناختم و اینروزها در محلهٔ جدید، کبوترباز ,ی در همسایگی ما یادشان را زنده میکند! , ...ادامه مطلب

  • شادی شیخی که خانقاه ندارد

  • . این ثنا گفتن ز من ترک ثناست کین دلیل هستی و هستی خطاست . عجب عصرانه و شبانه‌ و دردانه‌روزی شد این پنج‌ساعت مراسم بزرگداشت استاد محمدعلی موحد که خداش در همه حال از بلانگهدارد. دیروز در تالار فردوسی د, ...ادامه مطلب

  • اپیکور و کارخانه شکلات‌سازی

  • .از جمله داستانهای «رولد دال» که صدرا و رها عاشقش هستند «چارلی و کارخانهٔ شکلات‌سازی» است که من و بچه‌ها فیلمش را نیز بسیار دوست میداریم. این بار سایت فلسفیدن وجهی زیبا از این فیلم دیدنی را برایم روشن کرد. همان دغدغهٔ همیشگی من، یعنی اینکه آنچه از بدیها و شکستها به سرمان می‌آید اغلب تقصیر خودمان است و نه لزوما قهر الهی... . «اپیکور بر این باور است که در صورتی که فرد برای خردمندتر شدن خود تلاش کند و در جمع دوستان هم‌فکر و هم‌عقیده‌ی خود باشد به سعادتی می‌رسد که بالاترین نوع لذت است. این سعادت لزوماً به معنای بهره‌مندی از ثروت و راحتی نیست. چنان‌چه چارلی باکت نیز حتی پیش از آنکه کارخانه‌ی شکلات‌سازی ویلی وانکا را به ارث ببرد، در کنار خانواده‌‌ی فقیرش بسیار خوشبخت بود. او قدر تک‌تک لحظات کوچک را می‌دانست و از آنها نهایت لذت را می‌برد. او برده‌ی تمایلاتش نبود و می‌دانست هر موقع اتفاق خوبی بیافتد باید سپاسگزار باشد و از آن نهایتِ لذت را ببرد. در نهایت رایدر ویلی وانکا را با خدای اپیکوری مقایسه می‌کند و نتیجه می‌گیرد که اتفاقات بدی که برای بچه‌های دیگر افتاد، نتیجه‌ی تمایلات کنترل نشده‌ی خودشان بود، نه اینکه ویلی وانکا آنها را مجازات کرده باشد» . اگر فیلم را دیده باشید این نوشته برایتان جذاب است..+ نوشته شده در  ۱۳۹۶/۱۱/۱۸ساعت &nbsp توسط مینا  |  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها